سه‌شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۷ - ۰۹:۱۶
۰ نفر

سجاد نوروزی: از لطایف روزگار آنکه یک مسیحی فلسطینی کتابی در باب تاریخ تئوری‌های حقوقی اسلام و تطورات و تغییرات حقوق اسلامی نگاشته است و این کتاب در جهان اسلام جایگاه ممتازی پیداکرده است.

جالب‌تر آنکه مترجم این کتاب دکتر محمد راسخ، نیز باخبر نبوده که این کتاب را یک مسیحی نگاشته است و هنگام مصافحه با او همواره از گزاره‌های اسلامی استفاده می‌کرده است و پاسخ‌های اسلامی نیز از «وائل بن حلاق» نویسنده کتاب می‌شنیده است!

 به هر روی اما جمله حاضران در جلسه یعنی دکتر محمد حسین ساکت، محمدرضا وصفی، دکتر آموزگار و مترجم کتاب دکتر محمدراسخ، بر این امر پای می‌فشردند که این کتاب می‌تواند خلأ‌های بسیاری را در حوزه «معرفت حقوقی» پرکند؛‌ امری که اکنون بیش از هر زمان دیگر به چشم می‌آید.

نخست، دکتر ساکت رشته کلام را به دست گرفت و در باب مصائب ترجمه‌های معرفتی به طور عام و ترجمه‌های حقوقی به طور خاص سخن گفت. ساکت بر این عقیده بوده که امروز بر سر ترجمه‌های برخی لغات، جدل‌ها فراوان است، اما ترجمه راسخ بسیار موفق بوده است و فهرست و نمایه‌های او که برای کتاب تدارک دیده است فارغ از چند غلط کوچک،  نیکو و برجسته بوده است.

با این مقدمه ساکت به سراغ مدخلی تئوریک رفت تا باب بحث مقوله مورد بحث در جلسه را بگشاید. او گفت:«در ناب اسلام، ما فلسفه نداریم، همانطور که فیزیک اسلامی نداریم. اما شارحان بزرگی بوده‌اند که بر متن فلسفه یونانی نکته‌های شگرفی افزوده‌اند که این نکات فلسفه اسلامی نامیده می‌شود.

اما آنچه در اسلام جای فلسفه را گرفته است «اصول الفقه» است. اصول الفقه از بستر کلام برخاست و به عنوان یک رشته مستقل با روش‌های فلسفی، دانش مستقلی شد که جزو مفاخر اسلام است. در اصول الفقه از زبان‌شناسی و معناشناسی سخن به میان آمده است که می‌توان گفت جایگزین فلسفه است،‌ در کتاب موصوف اما اگر «حلاق» کلمه تئوری‌پردازی را به کار برده است، در حقیقت همین دید کلامی –فلسفی را نمایان می‌کند.»

پس از سخنان کوتاه دکتر ساکت، دکتر محمدرضا وصفی که خود را متخصص در حقوق  و پژوهشگر اندیشه اسلامی نامید، سخنان خود را سامان داد.

وصفی کتاب تاریخ تئوری‌های حقوق اسلامی را از بهترین‌ها در حوزه حقوق اسلامی نامید و حلاق را متفکری همسان با ادوارد سعید معرفی کرد، با این تمایز که سعید در نقد ادبی روزگار می‌گذرانید، اما حلاق به سبب قرابت خود با دنیای اسلام، حقوق اسلامی را مطمح نظر قرار داده است؛ او سپس گفت:«از دکتر راسخ متشکرم که این کتاب را زودتر از اعراب ترجمه کردند، البته در این مکتوب،  حلاق به تئوری‌های حقوقی شیعی نپرداخته است، چرا‌که معتقد است که این امر پژوهشی است با حجمی فربه که سیر کار و تلاش جداگانه‌ای را می‌طلبد. او در عین حال در این کتاب از اندیشه حنبلی نیز اعراض کرده است، چرا که می‌گوید با متن گرایی حنبلی، اصول‌الفقه محلی از اعراب نمی‌یابد.

در عین حال او بیشتر به اندیشه شافعی پرداخته است، در حالی که به زعم من اندیشه مالکی باتوجه به آنکه در حیطه سرحدات دنیای اسلام رواج داشت و در تعامل مستقیم با حقوق بین‌المللی بود، اهمیتی فراوان دارد. در باب حنفی‌ها  هم «حلاق» توجهی شایسته نشان نداده است.فی‌المثل حنفی‌های عراق، هند و سمرقند هر یک مکتبی جداگانه را سامان می‌دهند. حنفی‌های عراق با اقلیت‌های دینی وارد تعامل حقوقی نمی‌شدند، اما در هند و سمرقند می‌بینیم که حنفی‌ها اجازه تاسیس کلیسا را در «دارالاسلام» می‌دهند.»

وصفی ادامه داد: «حلاق مبانی خاورشناسی غربیان را به چالش می‌کشد. اولین فردی که در غرب اندیشه‌هایش توسط حلاق به نقد کشیده می‌شود، «شاخت» است. شاخت می‌گوید که «سنت» با فاصله وارد دستگاه اسلامی شد، اما حلاق چنین اعتقادی ندارد. او می‌گوید، وقتی بر سر خلافت میان عثمان و حضرت امیر(ع) سخن از سنت به میان آمد که چه کسی به کتاب و سنت نبی (ص) عمل می‌کند،‌پس از همان وقت سنت نبی اکرم مطرح بود.

وصفی آنگاه به تلقی حلاق از احکام حقوقی قرآن پرداخت و گفت:«حلاق در ارتباط با آیات حقوقی و احکام قرآنی تعابیر زیبایی دارد. عده‌ای گفته‌اند که حجم آ‌یات حقوقی و احکام در قرآن بسیار اندک است. اما حلاق می‌گوید، اتفاقا حجم این آیات در قرآن کریم بسیار بالاست. او می‌گوید: آیات غیرحقوقی در قرآن تکرار دارد، اما آیات الاحکام چنین نیست پس قرآن کتاب حقوق است. در عین حال حلاق بر این عقیده است که در سه دین بزرگ یهودیت، مسیحیت و اسلام، مسیحیت دستگاه عقیدتی دارداما فاقد شریعت است،‌یهودیت نیز اگرچه شریعت دارد اما از دستگاه عقیدتی بی‌بهره است، اما اسلام هم شریعت دارد و هم از دستگاه عقیدتی مستحکمی بهره می‌برد.»

وصفی سپس به تلقی حلاق از مفهوم حق الله و حق الناس در اسلام پرداخت و به نکاتی جالب توجه اشاره کرد. او گفت که در نظر وائل‌بن حلاق، اساسا اسلام یک سیستم حقوقی تمام عیار دارد و حق الله را همان«حق عامه» به شمار می‌آورد. در نظر حلاق امری مانند زکات، فقط جنبه شخصی نمی‌یابد، در اصل معطوف به حقوق کل جامعه است.

پس از سخنان وصفی، نوبت به مترجم کتاب، دکتر محمد راسخ که جوانسال بود رسید. راسخ در سخنان خود به نکات جالب و جدیدی در باب نسبیت حقوق و دیگر معرفت‌های بشری و اجتماعی پرداخت و از تاملات و تجارب شخصی خود هنگام تحصیل در دانشگاه تهران سخن گفت و ناکامی‌ها و کاستی‌های علم حقوق در ایران را اندوهبار توصیف کرد. او گفت که حقوق در ایران، کمتر به ساختار اجتماعی و فرهنگ منبعث از آن عنایت داشته است. او شاهد مثال خودرا قانون حمایت از خانواده که در سال 1354 طرح شد،  معرفی کرد و گفت: این قانون نشان می‌داد که قانونگذار با جامعه خود بیگانه است.

راسخ پس از این مثال به بیان کاستی‌های علم حقوق در ایران پرداخت؛« حقوق در بین ما یک «فن» است، نه یک رشته معرفتی. گویی که مهندسی حقوق می‌خوانیم نه دیسیپلین معرفتی آن را. برای ما هنوز معلوم نیست که علم حقوق چه نسبتی با دیگر معارف بشری کسب می‌کند. در جهان غربی اما حقوق بالذات یک رشته معرفتی است. در دانشگاه‌های غربی ، «حقوق خانواده‌» تدریس می‌شود، نه «قانون خانواده». law در غرب یعنی معرفت حقوقی نه صرفا یک سری قواعد هنجاری که صبغه قانون یافته‌اند. حقوق در غرب هم باواقعیت اجتماعی سر و کار دارد و هم معرفت فلسفی. فی‌المثل در انگلستان بعضا صد سال طول می‌کشد تا قانون تحول یابد. در دادگاه این قاضی است که پویش مدنظر را به حقوق می‌دهد تا با عرف هماهنگ شود.»

راسخ مسئله هویت نظری حقوق را بسیار جدی خواند و گفت که اساسا ترجمه این کتاب براساس همین دغدغه او سامان یافته است. بر همین اساس او به سه ویژگی کلی کتاب حلاق اشاره کرد؛ «حلاق سه ادعای خوب در کتاب خود طرح کرده است. اولین آن بحث بر سر شکل‌گیری کلمه حقوق است. حقوق را ما مفروض عنه می‌گیریم، چرا که سخن از حقوق مدرن است، پس آیا ما مجازیم که فقه را با حقوق یکسان به شمار آوریم؟ دوم ارتباطی است که میان فقه و جامعه وجود دارد؛ فقه می‌خواهد جامعه را تمشیت کند،‌پس بی‌توجه به جامعه نیست چرا که در بسترهای مختلف تطورهای گوناگونی یافته است.

فقه همواره دستگاه و معرفت تمشیت جامعه بوده است. در عین حال هم این تمشیت قابل تعریف است و هم جامعه. سومین مقوله‌ای که وائل بن حلاق به آن اشاره می‌کند، مسائل «مسلمین معاصر» است . حلاق به بحران مفهوم حقوق در میان مسلمین می‌پردازد. او این پرسش را مطرح می‌کند که چرا «بیداری اسلامی» همیشه «شریعتمدار» است و چرا هیچگاه این امر عرفان مدار یا فلسفه مدار نیست. حلاق می‌گوید: اقتدار در اسلام همواره دو قطبی بوده است؛ اقتدار در دو «حوزه حکام» و «فقها» سامان می‌یافته. از این منظر حلاق می‌گوید، اما هنگامی که دولت‌های مدرن مستقر شدند، این امر کمرنگ شد.

همیشه علما ملجأ و شبه دموکراسی برای مردم بوده‌اند اما اکنون که دولت‌های مدرن مستقر شده‌اند، هم اقتدار را در خود تجمیع کرده‌اند و دموکرات هم نیستند. او تلویحا می‌گوید: باید قانون‌گذاری و قضا را به علما سپرد. از این باب باید گفت احسنت بر او که ما را از دست شرق‌شناسان خلاص کرده است! حلاق می‌خواهد مسلمین را به پیشینه خود توجه دهدتا اگر قصد تحول در نظام حقوقی خود را دارند، پیشینه خود را همواره در نظر بگیرند.

کد خبر 62290

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز